آن طرفی، مقابل این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
آن طرفی، مقابلِ این سری، کنایه از آخرتی، اخروی، آن جهانی، برای مِثال باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند / صد گنه این سری یک نظر آن سری (سنائی۲ - ۳۱۵)کنایه از غیبی، خدایی، برای مِثال برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ضمیر آن سری را (مولوی۲ - ۱۰۴)
عقبائی. اخروی. آخرتی، خدائی. الهی. غیبی. مقابل این سری: باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند صد گنه این سری یک نظر آن سری. سنائی. سری دارم چو حافظ مست لیکن بلطف آن سری امّیدوارم. حافظ
عقبائی. اُخرَوی. آخرتی، خدائی. الهی. غیبی. مقابل این سری: باشم گستاخ وار با تو که لاشی کند صد گنه این سری یک نظر آن سری. سنائی. سری دارم چو حافظ مست لیکن بلطف آن سری امّیدوارم. حافظ
آن آدمی: بشیر آن کسی را که بودی نیاز بدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی. ترا آفرین از فریدون گرد بزرگ آن کسی کو نداردش خرد. فردوسی. بزرگ آن کسی کو بگفتار راست زبان را بیاراست و کژّی نخواست. فردوسی
آن آدمی: بشیر آن کسی را که بودی نیاز بدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی. ترا آفرین از فریدون گرد بزرگ آن کسی کو نداردْش خرد. فردوسی. بزرگ آن کسی کو بگفتار راست زبان را بیاراست و کژّی نخواست. فردوسی
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری: هر ذلیلی که حق عزیز کند آن عزیزیش این سری منگر. خاقانی. ، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
این جهانی. دنیوی. مقابل آن سری: هر ذلیلی که حق عزیز کند آن عزیزیش این سری منگر. خاقانی. ، تباه و ضایع نمودن کرم چیزی را. (آنندراج). بید زدن و بید خوردن و ضایع شدن از بیدخوردگی. (اشتینگاس) (ناظم الاطباء) ، برانگیختن. (از آنندراج) ، پریشان نمودن. (از آنندراج) ، بخشم درآوردن، آزردن، زخم کردن و مجروح نمودن، شکافته شدن. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
آن سرای. آخرت. سرای دیگر. عقبا. مقابل این سرای، دنیا: پناه روانست دین از نهاد کلید بهشت و ترازوی داد در رستگاری ورا از خدای ره توبه و توشۀ آن سرای. اسدی
آن سرای. آخرت. سرای دیگر. عُقبا. مقابل این سرای، دنیا: پناه روانست دین از نهاد کلید بهشت و ترازوی داد درِ رستگاری ورا از خدای ره توبه و توشۀ آن سرای. اسدی
مورد برّی. مقابل آس بستانی. مورد اسپرم. برگ آن از آس بستانی زردتر و عریض تر و طرف او تند شبیه بسنان و چوب او صلب تر و بالای آن کمتر از ذرعی. ثمرش بغایت سرخ و مستدیر و از وسط برگ میروید و شاخهای بسیار از یک اصل برمی آید و آن را مورد اسپرم و مرد اسفرم نامند و مردم تنکابن جر خوانند و در زمستان برگ نمی ریزد و بسیار قابض است. (از تحفه). قف و انظر، مورد رومی، خیزران بلدی، مرد رومی نیز نامهای دیگر آن است
مورْد برّی. مقابل آس بستانی. مورْد اسپرم. برگ آن از آس بستانی زردتر و عریض تر و طرف او تند شبیه بسنان و چوب او صلب تر و بالای آن کمتر از ذرعی. ثمرش بغایت سرخ و مستدیر و از وسط برگ میروید و شاخهای بسیار از یک اصل برمی آید و آن را مورْد اسپرم و مُرد اسفرم نامند و مردم تنکابن جر خوانند و در زمستان برگ نمی ریزد و بسیار قابض است. (از تحفه). قف و انظر، مورْد رومی، خیزران بلدی، مُرد رومی نیز نامهای دیگر آن است
غضب بسیار. خشم سخت. نابردباری: مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری. فردوسی. بگودرز فرمود پس شهریار (کیخسرو) که رفتی کمربستۀ کارزار چو لشکر سوی مرز توران بری مکن تیز دل را به آتش سری. فردوسی
غضب بسیار. خشم سخت. نابردباری: مکن تیزمغزی و آتش سری نه زینسان بود مهتر لشکری. فردوسی. بگودرز فرمود پس شهریار (کیخسرو) که رفتی کمربستۀ کارزار چو لشکر سوی مرز توران بری مکن تیز دل را به آتش سری. فردوسی